• وبلاگ : خاطره هاي مدرسه و دوستان
  • يادداشت : بارون مياد جرجر...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    مرررررررررررررررررررررررسي!

    شماهم همينطور.

    بازهم سلام.شعر قشنگي که زمزمه کودکيمان بود چقدر زيبا مارا به کوچه هاي کودکي برد .به محله پدري .نزديک حرم آقا امام هشتم .چه صفائي داشت وقتي شبها موقع خواب روي پشت بام خانه در گرماي تابستان .اول به گنبد منور آقا سلام ميداديم بعد ميخوابيديم و صبح هم چشممان اول به گنبد ارباب روشن ميشد.خدايا چقدر معصوم است کودکي.و چقدر دور شديم در بزرگي از بزرگي کردن.
    سلام؛
    ياد دوران کودکي انداختيد ما رو
    چه قدر زيبا بود!
    پاسخ

    خوشحالم خوشتون اومد دوست من


    سلام

    کودکي يعني خاطرات زيباي فراموش نشدني

    بارون مياد شرشر ...

    بوي سيب

    مکه مکرمه