سه شنبه 90 تیر 28 :: 8:20 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
با عصبانیت گفتم دستت را بگیر ! لطفا من را به جای او تنبیه کنید ! زمزمه ی دانش آموران بلند شد که : زود تصمیم نگیرم و زود عمل نکنم موضوع مطلب :
یکشنبه 90 تیر 26 :: 7:27 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف :
(إِنّی لاََمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ) همانا، من، امان و مایه ایمنى براى اهل زمینم; همان گونه که ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند. بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 میلاد نور خجسته میلاد گل سر سبد هستی ،نرگس نرجس یوسف زهرا(س)،دردانه دوران نور چشم عاشقان ، آرزوی مشتاقان،منتقم ال آلله ،منجی عالم بشریت ، صاحب العصروالزمان،حضرت مهدی عج الله تعالی ظهوره روحی وارواح العالمین له الفداء برمنتظران ظهورش مبارک باد موضوع مطلب :
شنبه 90 تیر 25 :: 5:36 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
سلام بر آقای خوبی ها ... آقا دلم برایتان خیلی تنگ شده بود گفتم دست به قلم ببرم و برایتان چند سطر نامه بنویسم سید ما مولای ما .... می دانم در مقابل عظمت شما ذره ای ؛ محسوب نمی شوم . اما چه کنم که قلبم آرام ندارد این توده ی خاک گرفته ؛ مانند پرنده ای در کالبد تن؛ خودش را به هر دریچه ای می رساند تا غبار راه قدوم مبارک شما را بر چشمان خود سرمه سازد . مولایم با دیده ای اشک بار می نویسم تا شاید غبار اشک پرده ای باشد بین نگاه مهربان شما با دیدگان پر از گناه من شرمنده ام از اینکه نمی توانم آن باشم که ؛ یار مهدی ام گویند . مولای من . می دانم گوش جانت با من است می دانم که نگاه غمگینت با من است می دانم دست پر مهرت با من است اما این نفس درون من است که من را با خود به نا کجا آباد بی هستی می کشاند . مولای خوبم ای مهربان هستی زاده شده از خوبیها می دانم مهربانی تو بیش ار ان است که دستان پر التماسم را که به سویت دراز شده اند ندیده بگیری اما آقایم خجلم از خودم خودی که با تو نبوده اما گدایی از تو را خوب می داند آری ؛ دست سائل و پر تمنای من که از آستین خودخواهی ای درونم بیرون آمده است و هیچ کس نمی تواند آن را به اصلاح اصل خود بازگرداند جر نگاهی از لطف تو آقا ؛ می دانم که آنقدر کریمی که گوشه چشمی از دیده ات می تواند نور زندگی من را به روشنایی سبز نگاهت پیوند دهد وقلب خاموش من را به گرمای وجودت اتصال . پس آقایم برای تو می نویسم . برای تو می خوانم و برای تو می گریم تا شاید به این گدای درگهت گوشه چشمی را عنایت فرمایی. موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 تیر 16 :: 2:20 عصر :: نویسنده : سایه نشاط
چشمان معصوم و ابی رنگش را به من دوخته بود و هیچ نمی گفت ! دوروز بود الناز به مدرسه نیامده بود . نگران حالش بودیم . به دنبال او فرستادیم . مادرش گفت زمین خورده و پایش درد می کند . فردا خواهد آمد . اما پدر الناز ؛ موضوع مطلب :
دوشنبه 90 تیر 6 :: 8:46 عصر :: نویسنده : سایه نشاط
همراه با کمک ماه رمضان مقداری هم به ما پول داد تا به یک سید نیازمند برسانیم. بیشتر این گروه از بچه ها نان خالی با چای شیرین بهترین چیری بود که با آن شکم خود را صبحها سیر می کردند . و ما تنها کاری که می توانستیم برایشان بکنیم این بود که ساندویج های نان و پنیر را در گوشه ی آبدارخانه قراار دهیم و آرام در گوششان نجوا کنیم : موضوع مطلب :
شنبه 90 تیر 4 :: 6:56 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
خیرین لطف کرده بودند و واسه ماه مبارک به ما غذای گرم دادند تا به بچه ها افطاری بدهیم . آن هم چه عذایی جاتون خالی جوجه کباب همراه مخلفات آنچنانی ؛ اره دوستان اون تجربه ی تلخ موجب شد که دیگه هیچ نیازمندی را یک جا در یک محل جمع نکنیم . و هیچ کمکی را جاز نرنیم . موضوع مطلب : |