|
|
درباره وبلاگ
آهای آدمها می دونید زندگی یعنی چی؟
باهم بودن و برای هم تپیدن؛
یا بی تفاوت از کنار هم ...
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 138527
کدهای جاوا وبلاگ
|
|
|
|
|
|
سه شنبه 89 شهریور 2 :: 5:50 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
وقتی خواستم برای خانواده های نیازمند تقاضای یک وعده غذای گرم یا سبد مواد غذایی بکنم من را به نزد شخص دیگری ارجاع داد!! کفتم خودت چی ؟خندید و گفت : اون وضعش توپه دست رد بهت نمی زنه برو پیش اون اما نگو من فرستادمت !!! گفتم: اگر بگم بهتره اینطور شاید قبول نکنه . گفت : بهت می گم نگو !!!!!!!!!!!!!!!گفتم :شماره ش را بده گفت : الان می دهم و تلفن قطع شد .دوباره گرفتم صدا از آن طرف می آمد که : دستگاه مشترک محترم خاموش است گفتم خدا کنه خدا هیچوقت تلفن شو خاموش نکنه .روز بعد زنگ زدم گفتم :بزار پررو باشم آخه عده ای منتظر بودند توی این شب های عزیز طبق سنوات قبل یک وعده غذای گرم را مهمان دوست باشند و عده ای هم منتظر بودند شاید مثل همیشه یک بسته ی کوچک برنج و روغن در دستان زحمتکششان قرار بگیرد ؛ خلاصه زنگ زدم ؛ گفتم مومن خاموش کردی ؟گفت شارژش تمام شد گفتم : شارژ کی ؟خودت یا تلفن ؟حندید گفت باشه بابا یادداشت کن . اما الان زنگ نزن شب بزن که کاری نداشته باشه .گفتم چشم حتما .شب شماره را گرفتم ، الو من فلانی ! خوب ...می خوام کمک کنید .چطوری ؟براش توضیح دادم ، گفت : پول میدهم هر کاری خواستید بکنید .!!گفتم :نه یا غذا و یا بسته ی مواد غذایی .گفت آدرس گفتم : خیابان ..... مدرسه ی......گفت چند خانواده و چند نفر ؟گفتم : حدود 50 خانواده و تا 300 نفر گفت: 400نفر غذا براتون می فرستم و منتظر هماهنگی بیشتر باشید .گفتم : اجرتون با همون که گوشیشو هیچوقت خاموش نمی کنه و همیشه می گه بیا پیش خودم و مارو ارجاع به هیچ کس نمی ده و تازه اگر هم بشنوه یا ببینه یا بفهمه که از کسی دیگه ای خواستی ناراحت می شه ؛ وای به حال ما بنده ها که اینقدر مهم می شویم که دیگر وقت برای کسی جز خودمان نداریم .
موضوع مطلب :
|
|