تا حالا اول شدی ببینی چه حالی میده ؟
آخر چی ؟
اول باشی بهتره یا آخر ؟
اصلا عادت داری روی صندلی آخر بشینی یا مثل بعضیها سریع خودت را به صندلی اول می کشانی ؟
فکر کردی خدا از چه کسی بیشتر خوشش می آید ؛ آن که اول است یا آنکه آخر ؟
به صف اتوبوس یا نانوایی نگاه کن !
همه سعی دارند حتی با قدمی کوچک خودشان را کمی جلوتر بکشانند
گاهی با خودشان می گویند «کاشکی نفز جلویی از صف خارج بشود تا من کمی جلوتر باشم »
آخ که چه کیفی دارد چند نفری از صف خارج شوند و آن وقت است که به سرعت جلو می رویم و جای خودمان را محکم می کنیم .
در زندگی روزمره هم اگر نگاه کنیم همیشه داریم می دویم تا جلوتر عمل کنیم .
می خواهیم زود غذا بخوریم یا زود بخوابیم یا سریع پای سیستم بنشینیم و یا سریال مورد علاقه مان سریعتر شروع شود .
خلاصه همیشه سعی داریم هر چه سریعتر همه چیز جلو برود اینگار تاب ایستادن برای هیچکدام ما نیست .
خوب من می گویم این به خاطر این است که :
زندگی مانند جریان آبی است که باید حرکت داشته باشد و حکم حرکت آن حتمی است و سکون در آن یعنی گنداب شدن .
اما
چه قدر در این اندیشه کردیم که :
من دارم جلو جلو می دوم چون باید به آن جایی برسم که برایش آفریده شدم !!!
بابا من آمده ام در جریان زندگی و باید در این جاده با ماشین وجودم گاز بدهم و پیش بروم و ایستادنی برای من در کار نیست و اگر روزی مجبور شدم ترمز بزنم این برای برداشتن ملزوماتی است که برای توفقگاههای بعدی نیاز دارم
چه قدر با خودم اندیشیدم که جلو رفتن من و دویدن من دور شدن از زندگی این دنیای من است و هرچه سریغتر می دوم دور و دورتر می شوم و به آینده ی ابدی خودم نردیکتر
نمی دانم که خدا واسه ی این سفر های هستی ما چه حکمتی قرار داده که با وجودیکه می دونیم باید بریم و این ماشین توفقگاهی حتمی و نهایی داره بازم سفر خودمونو باور نمی کنیم و هر منزلی که می رسیم فقط تو فکر بهره بردن از همون توقفگاه هستیم
غافل از اینکه شاید دیگه آب و غذایی برای ایستگاههای بعدی نباشه و یا کارت بنرین ما دیگه شارژ نشه
آخ از اون ذوزی که کارت سوختمون رو تو دستگاه برنیم و پیام بیاد که اعتبار نداره و یا سوخته و ...
اونوقته که ما می مونیم و یک ماشینی از جنس یک کالبد خسته و بی روح که باید اونو تو بیابون آرزوها دفنش کنیم و با پای خسته جلو بریم . اونجاست که باید عضلات ورزیده ی این دست و پای نهیف به دادمون برسه و بریم سراغ اون کوله پشتی که شاید خالی خالی باشه و شایدم یک لقمه نونی اون ته واسه روز مبادا قائم کرده باشیم .
.
.
.
خدا کنه روزی نیاد که نه پای رفتن همراه نباشه و نه کوله باری که ما رو از نیستی نجات بده
پس بیاییم واسه اینکه اول و دوم و آخردنیوی باشیم ندویم بلکه
اندیشه کنیم و ببینیم برای اول شدن آخر زندگی دنیایی و یا حداقل آخر وارد شدن به زندگی شیرین آخری چگونه عمل کنیم
موضوع مطلب :