درس علوم داشتیم و موضوع آن در مورد درست کردن آتش با چوب بود ومن باید به آنها نحوه روزشن کردن آتش را آموزش می دادم .
در کتاب نحوه ی چیدن چوب ها روی هم را با تصویر نشان داده بود و چند جمله ای هم در مورد اینکه چگونه آتش روشن کنیم آورده بود
. من هم سال اول کارم بود و دوست داشتم تا می توانم کارهارا به صورت عملی انجام دهم . برای همین بچه ها را به حیاط مدرسه بردم و خواستم که هر کدام تکه چوبی از اطراف پیدا کند و بیاورد .
خوب حیاط مدزسه خودش دست کمی از باغ نداشت و چیزی که زیاد بود چوب و برگ و خاشاک
هرکسی چیزی آورد و من که تنها منبع کاریم همان کتاب بود بر اساس نوشته های کتاب اول برگ ها را چیدم و سپس شاخه های نازک و در آخر هم شاخه های ظخیم و در پایان باچوب کبریت اقتادم به جان این هیمه ای که درست کرده بودم .
بچه ها دایره وار دور این هیمه جمع شده بودندو من را تماشا می کردند و کاملا به توضیحات من گوش می کردند و هیچکس حتی جیک هم نمیزد .
من هم خوشحال که دارم یک آموزش عملی را انجام می دهم که یادگیری آن تثبیت شده خواهد بود .
اما چشمتان روز بد نبیند هرچه عرق ریختم وکبریت زدم چوبها آتش نگرفت که نگرفت . از خجالت نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم .
چند بار مطالب کتاب را خواندم و چوبها را بررسی کردم از کاغذ کمک گرفتم از کارتن کمک گرقتم اما نتوانستم آتشی روشن کنم .
نمی دانستم چه کار کنم که بچه ها؛
آره بچه ها که تا آن لحظه ساکت من زا تماشا می کردند و دم نمی زدند ؛ گقتند:
خانم اجاره می دهید آتش را روشن کنیم ؟
با غصبانیت گفتم من نمی توانم شما چگونه می توانید ؟
اما دیدم یکی از پسرها جلو آمد و گفت:
خانم معلم اجاره بدهید تا من ...
او خم شد و برای من اینطوری ادامه
...چوبها را باید این شکلی بچینید ؛ حالت ضربدری داشته باشد
و به چندتای دیگه از بچه ها هم گقت
شما هم کمک کنید و ضمن اینکه خانم ؛؛
یادتان باشد کهاینها باید بینشان فضا باشد و گرنه آتش خقه می شود و ....
این من بودم که :
از خجالت داشتم آب می شدم چون دیدم تنها کسی که بلد نیست آتش روشن کند من هستم
قراموش کرده بودم دانش آمورانم ؛ همگی بچه ی روستا هستندو با آتش تنور؛ اجاق ؛ بخاری هیزمی ؛ کرسی و...سر وکار دارند و این کار را خوب بلد هستند و در حقیقت من شاگرد بودم نه آنها
این تجربه ای شد برایم که دیگر هیچوقت تا نتیجه ی لازم را خودم تجربه نکرده ام برای دیگران نظر ندهم
ودر آموزش سطح دانش فراگیرانم را هم در نظر داشته باشم
شاید آنها بیشتر از من بدانند و سکوت آنها به خاطر جهالت من باشد نه دانش من
موضوع مطلب :