مگر امکان داشت؛
یکباره قلب یک ملت از کار بایستد ؟
مگر امکان داشت؛
دیگرملتی نفس نکشد ؟
اما ؛ گوبا دست تقدیر را هیچ فراری و استثنایی نیست
و این بود که !
می شنیدیم:
خمینی ، به جهان باقی شتافت
و رفتنش که نقطه ی تاریکی بود در تاریخ حیات دوباره ی اسلام
جای ابهامی ابدی شد که چگونه ؛
او یی که به تمام امت ؛ زندگی هدیه کرد! چراغ زندگیش به خاموشی رسید؟
حالا چه می شد ؟
چه برسر این مردمی که خمینی همه چیزشان بود و لحظه ای او را از ذهن دور نمی کردند می آمد .
نمی دانستیم چه کنیم !
کجا برویم !
به که بگوییم !
چه خاکی بر سر یریزیم .
تمام کشور یک دست عزا دار بود .
همه چیز را هاله ی از سیاهی و غم پوشانده بود .
هیچکس نای نفس کشیدن نداشت .
دیگر لبخندی بر هیچ چهره ای نمی نشست .
وقتی به هم می رسیدیم...
این چشمها بودکه سخن می گفت ؛ چون زبانها به حیرت این واقعه توان باز شدن نداشت
_ دیدی چگونه بی پدر شدیم !
_ دیدی چگونه یتیم شدیم ؟
و این قلبهابودند که می گریستند .
آری ، درست فهمیدی
ایران ؛ نه ؛
تمام جهان اسلام ؛
تمام دنیای انسانیت و خوبیها و عدالتخواهی ها
به سوگ نشست .
خمینی این قلب تپنده ی ملت اسلامی به جهان باقی شتافت
و تمام آنهایی راکه با عشق او زنده بودند را تنها گذاشت.
نمی دانی ایران چه خبر بود
از بیت رهبری که دیگر نگو ؛
غوغابود .
وقتی درها را گشودند ...
آخ که این جوانها
چه شیونها که نکشیدند و چه سوزناک بر سر و روی خود کوبیدند .
اشکها بود که در پهنه ی صورتها به غم امت رنگ سرد می زد
و هیچکس نبود که دست نوازش بر سر امت خمینی بکشد .
او را بر فراز سکویی قرار دادند تا تمام عاشقانش در گردش جمع گردند .
چه شبی را صیح کردند این ملت
شام غریبان خمین بود ؛ و ؛ خاک بر سری ملت ؛
و شگفتا ! شگفتا که :
قبری که برای منزل آخرت او فراهم کرده بودند دیگر خاکی نداشت !
تا بستری باشد برای آرامش جسم خسته ی او
اری ؛
این امت به خون نشسته ،
تمام خاک را به عنوان تبرکی به نیت تیمم بر سرمه چشم خود
به یادگار با خود برداشته بودند!!!!!!!
و برای پوشاندن تن رنجور این مرد بزرگ
باید خاک می آوردند
و این نبود مگر اعجاز عشق یک ملت به رهبری فرزانه.
نمی دانید ؛
نمی دانید که چه شور و غوغایی بود زمانی که او را در آغوش خاک ؛
این خانه ی ابدیش قرار می دادند .
گوش زمان؛
از فریادهای غمگین ملتی که با او جان گرفته و با او نفس می کشید به آه نشسته بود و انگشت حیرت بر دندان؛
که :
این چرخ گردون ، ندیده بود ، اینچنین امتی را ؛ بر روی خود ...
غباری تمام فضای آنجا را پوشاند . کسی نمی دانست چیست این گرد روزگار که در فضای پر غم آنجا منتشر گردید
هنگامی که می خواستند روی این بستر خاکی رهبر امت اسلام را بپوشانند
این غبار تمام محوطه را پوشاند و صدای مردم بود که فریاد می زدند
آه !
چیست این گرد پیچیده در فضا ؟ ...
و ؛ کسی نمی دانست از کجا آمد ..
جرا همه جا را پوشاند ؟
و تمام دنیا در حیران این شد که چیست راز این غبار آلودگی فضای آن مقبره ی ابدی
شاید که گرد غبار راه فرشتگانی بود که او را با تمام وجود و عشق به اغوش گرفتند و به میهمانی خوبان بردند .
و ااینچنین بود که امام رفت
و قلب امت دیگر نزد
و خنده ها محو شد
و سکوتی سرد مرحم دلهای خسته گردید .
و نجوا ها ی پر اندوه بود که :
چه باید کرد؛ و به دامان که باید پناه برد ؟
و چه بر سر امتی می آمد که با چراغ هدایت بت شکن زمان توانست ، پایه ی اسلام ناب محمدی را در دل کشوری اسلامی به بار بنشاند .
ولی غافل از آنکه :
ملت خمینی ؛ مقاومتر از آن بود؛ که از پای در آید .
آنها در حالی که دست به زانوی خویش گرفتند یا علی را شفای دل زخم خورده ی خود کردند و
در حالی که عشق خمینی را در صندوقچه ی قلبهایشان مهر وموم نمودند بر گرد رهبری دانا؛
که یار همیشگی امام (قدس ره )بود
جمع گشتند و با تمام وجود خویش فریاد بر آورند .
ما همه سزباز توییم خامنه ای گوش به فرمان توییم خامنه ای
موضوع مطلب :