سال دوم شروع کارم بودم و دریک روستا مشغول به کارشده بودم که مدرسه ی آن در دامنه ی کوه بود و چون منطقه کوهستانی بود حیاط هر خانه معمولا پشت بام خانه ی دیگر بود و اما مدرسه ی ما ؛
ساختمان آن به صورتی بود که حیاط یک ظبقه پایین تر از آن قرارداشت و از دفتر مدرسه می توانستی کاملا به محیط مدرسه احاطه داشته باشی .
آن ساعت کلاس من ورزش داشت و بچه ها در حیاط جمع شده بودند وخوب من برنامه ی نرمش و حرکات آماده سازی داشتم و سپس با بچه ها بازیهای گزوهی را شروع کردیم اما غاقل از آنکه ار اداره مسئولین برای بازدید به مدرسه ی ما آمده بودند و درمدتی که من ورزش می دادم به تماشای من ایستاده بودند .
هنگامی که زنگ تقریح خورد و ما به دفتر رفتیم خواستند که خودمان را معرفق کنیم و من هم خیلی معمولی خودم را معرفی کردم و آرام نشستم و به سخنان مسئول مربوطه گوش کردم .
وفتی آنها رفتند مدیر مدرسه من را خواست و نکاتی رابه من گوشرد کرد .
_ می دانم که معلم علاقه مند و توانیی هستی و کارت را دوست داری اما چیزی به من گفتند که لازم است تو بدانی و این را بدان که من از تو خیلی دفاع کردم .
از تعجب دهانم باز مانده بود !!
مگر من چه کار اشتباهی انجام داده بودم ؟
مدیر مدرسه ادامه داد :
آن جناب مسئول که داشته به کار شما با بچه ها نگاه میکرده است گفت که صدای شما غنا دارد و باید مراقب حرکات و صحبت های خود باشید .
دو تا شاخ داشت از سرم در می آمد .
گفتم : ایشان چگونه به این نتیجه رسیدند ؟
گفت : وقتی داشتی به بچه ها تمرین می دادی داشت تو را تماشا می کرد . و صدای تو آنقدر بلند بود که او ...
لحظه ای با خودم اندیشیدم که :
اینجا یک مدرسه دخترانه است و ایشان یک مرد ؛ با چه مجوزی ایستاده و من و صدای من را برای خودش حلاجی کرده است و ؟ آیا صدای من غنا داشته است یا نگاه ایشان ؟
موضوع مطلب :