با نگاهی التماس آمیز به سمت ما آمد و گفت :
چند روزاست که دستم شکسته و چون نمی توانم سر کار بروم برای خرج خانه مانده ام
خیلی ناله می گرد .دستش را که بسته بود و از شانه آویزان کرده بودنشانمان داد. خیلی ورم کرده بود و تا حد زیادی هم کبود به نظر می رسید
گفتم چرا به پزشک مراجعه نکردی ؟
با اندوه زیادی گفت: پول ندارم نان بخرم بعد چه طوری ....
قدری فکر کردم و به همکارم گفتم
یا علی
او را برداشتیم و به سمت بیمارستان رفتیم
با تعجب گفت : کجا می رویم
گفتم باید از دستت عکس بگیریم
گفت : دستم را شکسته بند محلی دیده من مقداری پول برای خرج خانه می خواهم
سکوت کردم و چیزی نگفتم
به بیمارستان رسیدیدم .دستش را باز کردیم و دکتر دستور عکس برداری داد.
دستش کاملا سالم بود و تازه ورم دستش هم لحظه ای بعد از باز کردن خوابید
آنجا بود که متوجه شدیم که اگر دست را با فشار ببندند ورم می کند !!!!!!!!همکارم اشاره کرد چه کنیم ؟
اشاره کردم که چیزی به روی خودت نیاور به او گفتم شاید نیاز موجب این کار شده است باید بیشتر بررسی کنیم
می خواستم خانه ی او را از نزدیک ببینم
به محله ی آنها رفتیم که در یک محله ی بسیار ضعیف نشین بود .
مستاجر بود و سرپرستی چند بچه ی قد و نیم قد را داشت
زن جوانی بود که نیاز مالی او را وادار به این کار کرده بود حصوصا که فرزند بیماری هم در خانه داشت که برای پول داروی آن مانده بود
خودش شرمنده شده بود
ما هیچ چیز به او نگفتیم
برای بچه های او و خانه مقداری مواد غذایی تهیه کردیم و در اختیارش گذاشتیم . دارو های فرزندش را هم برایش خریدیم و مقداری پول هم برای خرجی به او دادیم و به او پیشنهاد دادیم که اگر دنبال کار آبرومندانه است به مدرسه مراجعه کند .
در نهایت هنگامی که باز میگشتیم با خود م فکر میکردم :
اگر این زن با فرزندانش که همسرش او را ترک کرده تحت حمایت قرار می گرفت او به یک انسان دروغگو تبدیل نمیشد و جلوی بذهکاریهای آتی که ممکن بود از جانب فرزندان رها شده ی او و یا خودش ایجاد شود گرفته خواهد شد .
کاشک همیشه در راس هر کاری پیشگیری بود نه درمان
موضوع مطلب :