برای آخرین بار بود که اخذ رای یک ساعت تمدید شده و عقربه های ساعت ? آخرین لحظه های رای گیری را یاد آور میشدند و ما همچنان به کار خود ادامه می دادیم که .........
یکباره صدای بوق بوق ماشین ها که ماشین عروسی را همراهی می کردند ما را از عالم خود خارج کردو خستگی را از ما زدود
نگاهی به هم کردیم و خندیدیم گویا زنگ شادی و تفریحی را برای ما به صدا در آوردندکه ما را از یکنواختی خارج نمایند
و یک باره سیل جمعیت به همراه فریاد عروس میخواهد رای بدهد به داخل مدرسه روان شد
بله عروس خانم و داماد در جلو و مشایعت کنند گان به دنبال آنها روان بودند
چشمانمان از تعجب باز مانده بود و سربازان محافظ دویدند تا از هجوم یکباره مهمانان این زوج جوان به داخل حوزه رای گیری ممانعت به عمل آورند
با خنده گفتیم معمولا ما بایدبه مجلس عروسی برویم نه اینکه عروس و داماد تشریف بیاورند مهمانی !!!!!!!!!!!
عروس و داماد خنده ای از شادی سر دادند و گفتند ما هنوز رای ندادیم گفتیم بیاییم و رای بدهیم
خیلی جالب بود
آنها داشتند به حجله گاه می رفتند و قبل از آن می خواستند در سرنوشت و آینده ی مملکت خود هم سهیم باشند
عروس لباس سفیدش را جمع و جور کرده بود تا کثیف نشود و داماد کمک می کرد تا او بتوانند رای خودش را بنویسد
صحنه ی زیبایی بود
دو مرغ عشق که می رفتند آشیانه ی خود را بر بالهای آرزو بنا نهند
هنگامی که رای این دو در صندوق انداخته شد همه برای آنها کف زدند و هورا کشیدند و دود اسپند تمام فضا را پر کرد
مهمانان نیز به نوبت هر کدام به سمت ما می آمدند تا آنها نیز رای خود را درصندوق بیاندازند
هنگامی که می خواستندخارج شوند به آنها گفتم
شیرینی عروسی شما چه می شود ؟
پدر داماد با شادی فریاد زد و گفت به روی چشم
و چند دقیقه بعد طبقی از شیرینی خامه ای تازه بود که در جلوی ما چشمک میزد و ما هم که ....
.....معلوم هست چه بر سر این طبق شیرینی آوردیم
موضوع مطلب :