دایم از این پله ها می رفتم بالا و می امدم پایین
نه یک بار و نه دوبار چندین بار
مدیر مدرسه که نظاره گر کارم بود صبرش تمام شد و غضبناک به سمتم آمد و گفت :
می دانی از وقت کلاست چند دقیقه است که گذشته است ؟
با عجله گفتم بله میدانم. اما اجازه بدهید به کار خودم ادامه دهم
مدیر با ناراحتی به من گفت :مطمئنی حالت خوب است ؟
همانطور که با عجله از پله ها بالا میرفتم و به سرعت باز میگشتم گفتم :من خوبم نگران نباشید
گفت: حداقل بگو چرا اینقدر بالا و پایین میروی؟
گفتم بعدا خواهم گفت فعلا اجازه بدهید مشغول باشم
بعد از هر دو سه بار بالا و پایین رفتنآینه را از کیفم در می اوردم و نگاهی میکردم و می گفتم هنوز باید تلاش کنم
تا اینکه بالاخره به انچه می خواستم رسیدم
به کلاس رفتم و با بچه ها سلام کردم
بچه ها با خوشحالی جوابم را دادند و گفتند خانم چه قدر قرمز شدید و من لبخندی زدم و گفتم داشتم ورزش می کردم نمی دانید چه نشاطی می دهد
برایشان جالب بود که من از پله های مدرسه برای ورزش استفاده کردم و از من خواستند تا آنها را ببرم تا این تجربه را داشته باشند
با هماهنگی مدیر و معاونین آنها را به کنار پله ها بردم و با شور و شوق شروع کردند
با خنده از پله ها بالا می رفتند و باز میگشتند
اما انها نمیدانستند که بیدار خوابی شب گذشته علت چنین ورزشی بود که داشتم
بله کسالت دیشب چهره من را زرد کرده بود و چون نمی خواستم انها من را کسل و زرد ببیند ترفندی زدم و با این کار گونه هایم گل انداخت و از ان چهره ی بیمار گونه دور شدم
و اما مدیرم!!!!!!!!
وقتی فهمید با خنده ای تاباورانه فقط نگاهم کرد و آهی کشید
و لی بچه ها ان روز شادتر از همیشه درس را شروع کردند
موضوع مطلب :