برنامه ریزیها رو خیلی سریع انجام دادیم و باید برای اجرای آنها همه دست به دست هم میدادیم
دو روز مونده بود به شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و باید بچه ها را فعال می کردیم تا بیشتر پیرامون بانو تحقیق داشته باشند
تقسیم کار شده بود بین کلاسها
یک پایه نقاشی و یکی مقاله و یک پایه هم خطاطی و خلاصه هر کسی یک کاری انجام میداد
ایستگاه صلواتی هم که باید می بود
داد زدیم حی علی خیر العمل و چشمانمان را بستیم و دستانمان را دراز کردیم
نمیخواستیم ببینیم هر کسی چه مقدار نخود تو دیگ خیراتی می اندازد
خب ماشالله هم خوب جمع شد
مگر میشه اسم اهل بیت باشه و معلم جماعت خودشو کنار بکشه
تو مدرسه ولوله راه افتاده بود
در و دیوار شده بود کارهای دانش اموزان . یک طرف نقاشی و یک طرف کارهای تحقیق
گوشه ای شعر و آن گوشه ی دیگر خطاطی
غلغله بود برای دیدن کارهای یکدیگر و اما از مراسم
دیگ عدسی برای همه ی بچه راه افتاده بود باید 400 نفر را صبحانه میدادیم و این گل های قشنگ !!
پاک و معصوم در حالیکه هر کدام به گوشه ی مقنعه ی خودشان یک گل مشکی زده بودند تو صف های منظم روی زمین نشسته بودند و با آوای یا زهرا یا زهرا سینه میزدند و نوحه می خوندند
اما بگم از یک چیز جالب تو این محفل سوگواری
روز قبل گفته بودم هر که بتونه بیشترین اسم یا لقب از حضرت فاطمه (س) را همراه با معنی برای ما بیاورد به عنوان تقدیر به او هدیه می دهیم و نیت داشتم از هر کلاس سه منتخب از بهترین ها داشته باشم . این برنامه هم فقط برای پایه های چهارم و پنجم بود .
موقع برنامه ها وقتی جواب ها رو جمع کردیم دیدم بچه ها خیلی زحمت کشیدند و از نت و کتابها تحقیق کرده بودند و کلی اسم و لقب برای ما آورده بودند از دلم نیامد از هر کلاس سه نفر انتخاب کنم
گفتم هر که زحمت کشیده اسمشو در بیارید
و معاون پرورشی یک صفحه از اسامی بچه ها به من داد
نگاهی به انها کردم و سری به بانک جایزه زدم دیدم به تعداد همه جایزه ای که در نظر داشتم را داریم
به معاون آموزشی گفتم میشه زحمت کارت های جایزه را بکشید و برای هر کدام یک کارت بیاورید
چند دقیقه بعد او آمد در حالیکه حیران بود و خنده بر لب گفت :
اگر یک چیزی بگویم باور می کنید ؟
خندیدم و گفتم : لازم نیست بگی بزار خودم بگم
گفت مگر چی می خوام بگم
در حالیکه بغض گلوی منو فشار میداد گفتم حتما کارتهای جایزه به تعداد اسامی بوده درسته ؟
با تعجب نگاهی کرد و گفت به خدا درسته
به اندازه همین بچه ها کارتها مهر زده و آماده تو کشو بود و من دیگه کارتی رو مهر و امضا و چاپ نکردم
نمی دانم چرا قبل از اینکه او برای کارتها ی جایزه برود احساس میکردم کارتها به اندازه ی بچه هاست و حدسم درست در آمده بود
و حالا با ولع تمام بوی عطر فاطمی را در محفل عاشقانه ی دانش آموزان حس میکردم
موضوع مطلب : دانوشته های من