سه شنبه 90 اردیبهشت 13 :: 5:22 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
موضوع مطلب :
سه شنبه 90 اردیبهشت 13 :: 5:19 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
هر زمان برف می باره یاد بچه گی های خودم می افتم اون وقتهایی که با بقیه سرسره درست می کردیم و بعد با چه شوقی از اون بالا سر می خوردیم و می اومدیم پایین
اونوقت بود که واااااااااای... می رفتیم تو زیرزمین خونه و سراغ کوزه ی شیره ی مادربزرگه ؛ و با اون یک برف شیره ی توپ درست می کردیم و حالا نخور و کی یخور وااااااااای !! با شور و شوق میرفتیم سر وقتشون؛ هنور اون بخاری که وقتی سبیب زمینی رو باز می کردیم یادمه ؛ و اون مزه ی خوش مزه اش اینگار اون موقع سیب زمینی ها هم یک طعم دیگه ای داشت !!! موضوع مطلب :
یکشنبه 90 اردیبهشت 11 :: 7:35 عصر :: نویسنده : سایه نشاط
نا حالا طعم سرما رو چشیدید ؟ اصلا بزار درست بپرسم ! تا کنون فقر را مزه کرده اید
موضوع مطلب :
یکشنبه 90 اردیبهشت 11 :: 7:19 عصر :: نویسنده : سایه نشاط
مکالمه ام با تلفن تمام شدو داشتم خداحافظی می کردم برای همین ماشین را توی دنده یک زدم و راه افتادم ضمن حرکت از کنار ماشین پلیس که حلوی من پارک بود عبور کردم و آنها نگاهی به من کردند که داشتم گوشی را در ماشین جاسازی می کردم . آزام حرکت کردم و جند متر بالاتر زدم دنده 2 شاید 200متری جلونر رفته بودم که دیدم ماشین گشت پلیس اعلام می کند تند نرو و ایستا . موضوع مطلب :
یکشنبه 90 اردیبهشت 11 :: 1:13 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
حاضر غایب که کردیم رضا نبود ! چند بار صدایش کردم : رضا ملکی ؟ موضوع مطلب : خاطرات با دوستان
شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 6:4 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
بعضبی وقتها خیلی به مفهوم دوست داشتن فکر می کنم . موضوع مطلب : دانوشته های من
شنبه 90 اردیبهشت 10 :: 5:33 صبح :: نویسنده : سایه نشاط
انباری وحشتناکی بود. سردونمناک وبدتر از همه تاریک و پراز تارعنکبوت ، غیر آنن نیز موش هایی بودندکه در این میان برای خودشان در آنجا مهمانی می دادند و تله موش هم نمی توانست مانع حضور آنها بشود .
موضوع مطلب : خاطرات با دوستان |